مولتیپل اسکلروزیس ( بیماری ام اس)یک بیماری عصبشناختی ناتوانکننده مزمن است. بیماری اماس ، یک وضعیت اتوایمن است که در آن سیستمایمنی بدن بخشهای میلین را مورد حمله قرار می دهد. علایم و میزان ناتوانی تجربه شده درام اس بسته به محل و وسعت تخریب میلین از فردی به فرد دیگر متغیراست.علایم متنوع و غیرقابل پیشبینی هستند. فراوانی اختلال شناختی در بیماری ام اس نسبتاً زیاد است. و تاًثیر آن در کیفیت زندگی آنان قابل مشاهده است. بنابراین عوامل روانشناختی مرتبط با سلامت این بیماران را باید مورد توجه قرار دهند و تنها به آسیبهای جسمی آنها بسنده نکنند. علاوه بر درمانهای دارویی بیماری اماس ، درمانهای روان شناختی متعددی نیز در طول سالهای متوالی ابداع شده است.
روش تحقیق در این پژوهش کتابخانهای و توصیفی بوده است. با توجه به شرایط عصب شناختی این بیماران درمان قطعی هنوز دیده نشده و درمانهای موجود،محدود بوده و اساساً جنبه پیشگیری از عود وکنترل علایم و سیر بیماری اماس را دارد.
یافته های پژوهش:
نتایج پژوهش به خوبی نشان داد که کاربرد مداخلات روانشناختی در کاهش علائم بیماری اماس از جمله اضطراب و افسردگی بیماران و کیفیت زندگی موثر میباشد.
نتیجهگیری :
نتایج بر اهمیت کاربرد این مداخلات در کاهش علائم وکنترل سیر بیماری اماس و ارائه افقهای جدید در مداخلات بالینی بیماران تاًکید دارد.
بیماری اماس یکی از شایع ترین بیماریهای نورولوژیک در انسان بوده و ناتوان کننده ترین بیماری سنین جوانی محسوب میشود. در این بیماری پوشش میلین سیستم عصبی مرکزی از قبیل مغز ، عصب بینایی و نخاع شوکی دچار آسیب میشود. تاکنون دلیل پیدایش بیماری اماس مشخص نشده است ولی به نظر می رسد که بروز این بیماری ارتباطی با پاسخهای خود ایمنی داشته باشد. چیزهایی مثل یک ویروس،ممکن است باعث تحریک سیستم ایمنی شده و بدن را وادار به تولید پادتنهایی کند که به اشتباه به عناصر خودی بدن حمله می کند. در بیماری اماس این پادتنها به میلین (Myelin )که پوشش اعصاب میباشد ،حمله کرده و آنها را از بین میبرند. میلین باعث میشود که پیامهای عصبی به سرعت در طول عصب منتقل می شود. حال اگر این ماده تخریب شود بر روی عصب نقاطی بدون میلین بنام پلاک بوجود می آید وبا گسترش این پلاکها انتقال پیامعصبی در طول عصب کند شده و با مشکل مواجه می شود که خود باعث بروز علائم بیماری MS می شود. البته علاوه بر ویروس محققان معتقدند که پاسخهای خودایمنی ( یعنی عملکرد دستگاه ایمنی علیه میزبان و نه یک عامل خارجی ) میتواند در اثر عوامل محیطی و یا ژنتیکی نیز اتفاق بیفتد.
بیشتر بیماران در سنین ۲۰-۴۰ سال متوجه علائم بیماری MS می شوند. نوع این علائم و چگونگی پیشرفت آنها بستگی به محل پلاکها در دستگاه عصبی مرکزی بیمار دارد.
۱- خستگی غیر قابل توضیح و گنگ
۲- کرختی و سوزن سوزن شدن صورت ، دستها وپاها، بدون اختلال تعادل
۳- تاری دید و یا دید دوگا نه
۴- اختلال در بلع و یا صحبت کردن
۵- از بین رفتن کنترل مثانه ،روده واسپاسمعضله
۶- درد مزمن كه گروه کمی از این بیماران ،دردهای حاد را نیز تجربه می کنند که این دردهای حاد ناگهانی و شدید بوده و اغلب در صورت و یا ناحیه کمر ایجاد می شود.
۷- افسردگی و پریشانی ، اضطراب، فقدان انگیزش وکیفیت زندگی پایین
۸- کاهش عملکرد جنسی
۹- کاهش فعالیتهای روزانه
-۱۰آسیب پوستی و انقباضات عضلانی
-۱۱از دست دادن شغل، از دست دادن توانایی انجام فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی عدم استقلال و توانایی برای شرکت موثر در خانواده و جامعه
روندبیماری اماس کلاً غیر قابل پیشبینی است. این بیماری دارای مرحله علامتدار و فعال و مرحله نهفته است. بعضی از بیماران پس از مرحله علامت دار و فعال بیماری اماس وارد یک مرحله نهفته طولانی می شوند که در آن علائم بسیار خفیف می باشد. ولی بعضی دیگر با وارد شدن در هر مرحله فعال،طول مدت مرحله نهفته کوتاهی دارند به احتمال بیشتری دچار ناتوانیهای دائمی مثل فلج میشوند.
شواهد تجربی
نوشیروان خضری مقدم، نیما قربانی، هادی بهرامی، رضا رستمی(۱۳۹۱) پژوهشی در خصوص اثر بخشی گروه درمانی در کاهش علائم افسردگی واضطراب مبتلایان به بیماری اماس انجام داده اند.
گروه درمانی رویارویی با احساسات در تعاملات گروهی از جمله روشهای هیجان محور می باشد که سبب افزایش خود آگاهی می شود. این روش بر اساس گروههای رویارویی و یادگیری بین فردی طراحی شده است. یادگیری بین فردی عبارت است از تجربه درگیر شدن در اینجا و اکنون به شیوه های عاطفی و پردازش این اطلاعات به گونه ای شتاختی می باشد. در یادگیری بین فردی افراد از طریق واسطه قرار دادن تجربیات گروهی دانش کسب می کنند. آنها فرصت پیدا می کنند تا شیوه های ناکارآمد وغیرمنطقی را کنار گذاشته و در خصوص تلاشهای جدیدشان پسخوراند دریافت کنند.
روش پژوهش شبه آزمایشی با پیش آزمون و پس آزمون و با گروه کنترل بوده است. یافته های این پژوهش نشان داده دو گروه آزمایشی و گواه بطور معنیدار ازنظر افسردگی و اضطراب متفاوت بودند. و نتایج حاکی از اثربخشی گروه درمانی در کاهش افسردگی واضطراب مبتلایان بیماری اماس بوده است.
در سال ۱۳۹۳ رجبی، یزد خواس(۱۳۹۳) پژوهشی در رابطه با اثربخشی درمان گروهی پذیرش و تعهد براضطراب و افسردگی زنان مبتلا به بیماری اماس انجام شده است. درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد مانند درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی و درمان فرا شناختی است. در این درمانها به جای تغییر شناختها سعی می شود تا ارتباط روان شناختی فرد با افکار و احساساتش افزایش یابد. در این درمان ابتدا سعی شده تا ارتباط فرد با تجارب ذهنی (افکار و احساساتش ) افزایش یابد. و متقابلاً اعمال وافکار خودآیند و غیرکنترلی ناموثر کاهش یابد. به بیمار آموخته شده است که هرگونه عملی جهت اجتناب یا کنترل این تجارب ذهنی ناخواسته بی اثر است و یا اثر معکوس دارد وموجب تشدید آنها می شود. در قدم دوم بر آگاهی روانی فرد در لحظه حال افزوده شود، یعنی فرد از تمام حالات روانی، افکار و رفتار خود در لحظه حال آگاهی می یابد. در مرحله سوم به فرد آموخته می شود که خود را از تجارب ذهنی ناخوشایند رها سازد، به نحوی که بتواند مستقل از این تجارب ذهنی عمل کند. چهارم تلاش برای کاهش تمرکز مفرط بر خود تجسمی یا داستان شخصی ( مانند قربانی بودن) که فرد برای ذهنش ساخته است. پنجم کمک به فرد تا اینکه ارزشهای اصلی خود را بشناسد. و بهطورواضح مشخص سازد و آنها را به اهداف رفتاری خاص تبدیل نماید.(روشن سازی ارزشها) درنهایت ایجاد انگیزه جهت عمل متعهدانه؛یعنی فعالیت معطوف به اهداف و ارزشهای مشخص شده به همراه پذیرش شرایط جدید باشد. منظوربیمارافکارافسرده کننده، وسواسی،افکار مرتبط با حوادث (تروما) هراسها واضطرابهای خود را بشناسد.
طرح این پژوهش شبه آزمایشی از نوع پیش آزمون _ پس آزمون با گروه آزمایشی و گواه بوده است. نتایج پژوهش نشان داده که در مرحله پس آزمون نمرات اضطراب و افسردگی گروه آزمایش نسیت به گروه گواه به طور معناداری کاهش یافته است واین کاهش به علت اثربخش بودن درمان گروهی پذیرش و تعهد بر درمان افسردگی و اضطراب بیماران ام اس می باشد.
ماریو پروسیگل و کارولین( ۱۹۹۳( پژوهشی در رابطه با نوروسایکولوژی و مولتیپل اسکلروزیس( بیماری اماس )تشخیص و توانبخشی آن انجام پذیرفته است .که در این پژوهش بهعلت فراوانی اختلال شناختی بیماران ام اس اقدام به ارزیابی شناختی و برنامهریزی آموزشی و توانبخشی و درمانهای جبرانی جهت بالابردن کیفیت زندگی بیماران نمودهاند. در این پژوهش ابتدا به وسیله MRI میزان و شدت ضایعه مغزی و نخاعی را مشخص کردهاند. مطالعات آسیب شناختی بالینی و ارتباط بین بیماری ام اس و کارکردهای شناختی دارای اهمیت است( مطالعات تصویر برداری مغز می تواند ناهنجاریهای آناتومیک را روشن کند. این اطلاعات همراه با سوابق موروثی و مصاحبه بالینی ساختار یافته،وضعیت بیمار را مشخص می کند.دراین پژوهش حافظه کاری حافظه کوتاه مدت، حافظه کلامی،نقص توجه ، بازشناسی کلمات، ادراک فضایی، بهخاطرآوردن، حافظه مربوط به شرح حال بیماران، سرعت پردازش اطلاعات توسط تست حافظه اشترن برگ و همکاران و تست WAIS وتست PAST (PASSED AUDITORY SERIAL ADDITION TASK) ,تست ویسکانسین (مرتب سازی کارت ) اختلال زبان (توکن تست) آفازی تست (AAT) درک مطلب تست آلمانی که انواع آفازی و شدت آن را بررسی می کند؛مقیاس افسردگی و اضطراب همیلتن و پرسشنامه رضایت از زندگی STAI هوش و حل مسئله WIP (توسط این تستها عملکردشناختی بیماران ام اس ارزیابی شد). تعدادنمونه ۸۰ نفر از بیماران زن و مرد دارای متوسط سن ۴۵ سال بودند. ۷۰درصد دچار اختلال شناختی بوده ۷۸درصد نقص توجه داشتند ۲۰ درصد نقص در حافظه و ۲۰ درصد از آنان نقص در ادراک فضایی و ۱۵ درصد مشکل در حل مسئله داشتند. اولین سوال این بوده که کدام علائم بالینی بیمار باید درمان شود. سپس رویکرد اصلی در آموزش و توانبخشی بیمار در نظر گرفته شود. بر اساس مطالعات انجام شده در بازآموزی شناختی اول آموزش فعالیتهای اساسی روزمره زندگی توصیه شده و دوم تکنیکهای توانبخشی عصب شناختی , همچنین مشاوره شغلی و خانوادگی درمانهای مکمل نظیر گفتار درمانی همراه با توانبخشی و استراتژیهای جبرانی را توصیه کردهاند.
گری، مک دانل، فوربس( ۲۰۰۳) دررابطه با ایمونوگلوبین وریدی بر بیماران ام اس،پژوهشی انجام دادهاند. این ترکیبات در واقع آنتی بادیهایی هستند که توسط سیستم ایمنی افراد ساخته میشود و بدن را از عفونت و بیماریها محافظت میکند. در این مطالعه۶۷ نفر از بیماران مورد آزمایش قرار گرفتند. نتیجه آن کند شدن سیر بیماری بوده ولی شواهدی در خصوص توقف بیماری یا تغییر سیر بیماری نشان داده نشده است.
سیاوشی و تاج شریفی فر (۱۳۹۱) در رابطه با بیماری مولتيپل اسکلروزيس پژوهشی انجام دادهاند که برای دستيابی به کنترل موفق علایم، کنترل چندگانه جهت جلوگیری یا توقف چرخه علایم موردنیاز است. ارتباط موثر، آموزش، تمرینهاي ورزشی، حمایت حرفه ای و مداخلات فارماکولوژیکی جهت کنترل موثر علایم مالتیپل اسکلروزیس حیاتی هستند.افزایش آگاهی بیماران مبتلا به مالتیپل اسکلروزیس و به کارگیری راههای درست درمان میتواند تا حد قابل توجهی از مشکلات پیشروی آنان کاسته و بهبود نسبی را برای این بیماران ایجاد نماید.
عطادخت و همکاران(۱۳۹۶) در پژوهش خویش عنوان نمودند که بدکارکرديهاي نوروسایکولوژیک یک عامل اصلی در اختلالات روانی شدید، مانند اختلالات اسکیزوفرنی و اختلال افسردگی اساسی است و پژوهش، با هدف مقایسه بدکارکرديهاي نوروسایکولوژیک در بیماران مبتلا به اختلال اسکیزوفرنی، اختلال افسردگی و افراد بههنجار صورت گرفت. نتایج نشان داد که کارکردهاي نوروسایکولوژیک حافظه، بازداري پاسخ و انعطاف پذیري شناختی در بیماران اسکیزوفرنی ضعیف تر از بیماران افسرده و در بیماران افسرده نیز ضعیف تر از افراد بههنجار است. این یافتهها نشان میدهند که بدکارکرديهاي نوروسایکولوژیک احتمالاً نقش مهمی در آسیب شناسی اختلالات اسکیزوفرنی و افسردگی دارند و میتوانند اهداف درمانی مهمی در درمان و توانبخشی این بیماران باشند.
تحقیقات نوروسایکولوژیک نشان داده اند که اختلالات شناختی در بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروز مشترک هستند. بهطورخاص، نقص نوروسایکولوژیک به طور منظم بر روی اندازه گیری حافظه، توجه، سرعت پردازش اطلاعات، عملکرد اجرایی و ادراک فضایی اتفاق میافتد.
درمقابل، اطلاعات کلی، زبان و برخی از جنبه های حافظه (ظرفیت کوتاه مدت و ضمنی) حفظ میشوند. درجه و الگوی اختلال شناختی با مقدار و محل بیماری ماده سفید در نیمکره مغز بسیار مرتبط است. مطالعات تاریخ طبیعی نشان می دهد که تغییرات در عملکرد تست شناختی با افزایش تعداد ضایعات در تصویربرداری رزونانس مغناطیسی ارتباط دارد. توسعه ابزارهای شناختی کوتاه مدت برای غربالگری بالینی و اندازه گیری اثرات درمان در آزمایشات بالینی در حال بررسی مداوم است(Rao, SM, 1995).
روش تحقیق
روش تحقیق کتابخانه ای و توصیفی و مبتنی بر یافتههایعلمی است.
سوال پژوهش
آیا مداخلات نوروسایکولوژی در کاهش علائم بیماری اماس موثر است؟
یافته های پژوهش
ام اس یک بیماری عصب شناختی ناتوان کننده مزمن است و ۵۰ الی ۶۰ نفر در هر ۱۰۰۰۰۰ نفر در گیر آن است.
(, Baun & Rothschild) اکثر متخصصین در حال حاضر معتقدند که بیماری اماس یک وضعیت اتو ایمن است که در آن سیستم ایمنی بدن بخشهای میلین را موردحمله قرار می دهد علایم و میزان ناتوانی تجربه شده بسته به محل و وسعت تخریب میلین از فردی به فرد دیگر متغیر است. و هنوز درمان قطعی برای آن وجود ندارد.
نوروسایکولوژی
بسیاری از رشتههای علمی که امروزه وجود دارند، دارای تاریخچه و سابقه چندین هزار ساله هستند. اما رشتههایی نیز وجود دارند که بسیار جدید هستند و از عصر رنسانس به این سو پدید آمدهاند. نوروسایکولوژی یکی از این رشتههای بسیار جذاب است که توانسته بسیاری از علاقمندان به روان و مغز را به خود جلب کند.
تاریخچه نوروسایکولوژی
شاخه نوروسایکولوژی از نظر تاریخی نه تنها از رشته روانشناسی بلکه همچنین از رشتههایی همچون پزشکی، آموزش و حقوق مشتق شده است. واژه نوروسایکولوژی از ترکیب دو کلمه نورولوژی و روانشناسی به وجود آمده است. نورولوژی به عنوان شاخهای از پزشکی محسوب میشود که با دستگاه اعصاب و اختلالات مرتبط با آن سروکار دارد. روانشناسی نیز به عنوان مطالعه علمی رفتار و فرایندهای روانی تعریف شده است. یکی از اولین افرادی که دو کلمه نورولوژی و روانشناسی را در یک کلمه جدید ترکیب کرد کورت گلدشتاین (نورولوژیست و روانپزشک آلمانی) بود که آن را در کتاب خود با نام ارگانیسم در سال ۱۹۳۹ به کار برد. امروزه نوروسایکولوژی برای توصیف یکی از حوزههای روانشناسی به کار میرود که به شناسایی، کمیسازی و توصیف تغییرات رفتاری که به ساختارهای مغزی مربوط هستند محدود است و همچنین بررسی انسجام شناختی را در دستور کار قرار داده است.
تعریف نوروسایکولوژی
نوروسایکولوژی شاخهای از روانشناسی است که بیماران مبتلا به آسیب مغزی را مورد مطالعه و درمان قرار میدهد، و سعی میکند از روی علائم مکانیسمهای مسئول، رفتار بهنجار و نابهنجار را دریابد. یکی از اساسیترین سوالاتی که پیش روی یک متخصص نوروسایکولوژی قرار دارد این است که آیا اختلالی که در یک بیمار وجود دارد به علت آسیب مغزی ایجاد شده است یا دلیل آن اختلالات روانپزشکی عمده است. دلیل دشواری تفکیک یک اختلال روانپزشکی از صدمات مغزی به این واقعیت برمیگردد که طیف اختلالات روانی بسیار گسترده است و در اغلب موارد دربرگیرنده اختلالات شناختی بوده و به همین دلیل ممکن است با آسیب مغزی اشتباه گرفته شود. حوزه تشخیصی در نوروسایکولوژی خود به سه حوزه فرعی تقسیم میشود:
حوزه اول: شامل تشخیص وجود یک صدمه مغزی است که در اینجا باید بین اختلالاتی که منشاء هیجانی دارند و اختلالاتی که از این آسیب مغزی ناشی شدهاند تمایز و تشخیصي افتراقی قائل شود.
حوزه دوم: شامل تشخيص ماهیت مشکلاتی است که به دلیل آسیب مغزی به وجود آمدهاند که در اینجا باید متخصص محل دقیق ضایعه مغزی را مشخص سازد.
حوزه سوم: شامل تشخیص فرایندهای زیربنایی اختلالات شناختی است.
تمایز نوروسایکولوژی از دیگر رشتهها
متأسفانه گاهی این اصطلاح با مفهومی وسیع و به عنوان روانشناسی فیزیولوژیکی مورد استفاده قرار میگیرد. نوروسایکولوژی بالینی نیز شامل مطالعه روابط مغز – رفتار است و به عنوان یک رشته مهم در سیستم بهداشتی مطرح شده است. برای درک بهتر نوروسایکولوژی باید با تعریف رشتههای علمی مشابه آشنا شد. از جمله این رشتهها عبارتند از:
علم اعصاب: اصطلاحی امروزی که دربرگیرنده همه رشتههایی است که مستقیماً سلسله اعصاب را مورد مطالعه قرار میدهند (مثل تشریح اعصاب، شیمی اعصاب، و دارو شناسی اعصاب ) و سعی میکنند رفتار را به سلسله اعصاب ربط دهند (مثل روانشناسی فیزیولوژیکی(.
روانشناسی فیزیولوژیک: رشتهای از روانشناسی که گرایش آن به سوی توضیح و توصیف پدیدههای روانشناختی براساس فرایندهای فیزیولوژیکی و نورولوژیکی است. بسیاری از مطالب و روشهای آن با زیستشناسی و فیزیولوژی مشترک است و مشخصاً نشان دهنده گرایش ارتباطی است، که در آن یا پژوهش معطوف به قرائن فیزیولوژیکی رفتار است، یا گرایشی است تحول گرایانه که در آن توضیح نهایی برای کردار و پندار در اصول فیزیولوژیکی جستجو میشود. تعدادی معادل و شبه معادل برای این زمینه وجود دارد، از جمله روانشناسی زیستشناختی، زیست روانشناسی، پسیکوبیولوژی و پسیکوفیزیولوژی.
درمان دارویی بیماری اماس
داروهای بیماری اماس به سه گروه تقسیم می شوند
برای حملات بیماری ۲- برای کنترل علایم بیماری ۳- کنترل سیر بیماری
در بیماری اماس گهگاهی ممکن است شخص دچار حمله شود ، در این مواقع استفاده از ترکیبات کورتن می تواند با کم کردن التهاب در سیستم اعصاب مرکزی هم طول مدت حمله و هم میزان ضایعات را کاهش دهد. این داروها بهصورت تزریق وریدی و خوراکی داده می شود. از این گروه دارویی متیل پردنیترولون بیشتر بهکار می رود. در مواردی که حمله به درمان با کورتیکوئیدها پاسخ مناسبی ندهد پزشک ممکن است از ایمو نو گلو بین داخل وریدی کمک بگیرد این ترکیبات در واقع آنتی بادی هایی هستند که توسط سیستم ایمنی افراد ساخته می شوند و بدن را از عفونت ها و بیماریها محافظت می نمایند . این مواد از خون افراد داوطلب جمع آوری شده از سایر مواد موجود در خون جدا می شوند و بهصورت تزریقی مورد استفاده قرار می گیرند. دوره درمان با این دارو معمولاً پنج روز است.
برای کنترل دوره بیماری از میتو کسانترون تواتترون که جزء داروهای شیمی درمانی است که در موارد خاصی از بیماری تزریقی هر سه ماه یکبار مصرف می شود . و بیشتر از دو سال ادامه نمی یابد. بتا اینتر فرون _ گلاتیامر امرا ستات ( کوپاکسون) و فنینگولی مو از داروهای مربوط به کنترل بیماری ام اس است . ذکر دو نکته لازم است، اول اینکه کلیه داروهای فوق قادر به کنترل بیماری می باشد و توانایی ریشه کن کردن آن را ندارد. دوم اینکه این داروها داروهای تائید شده بیماری هستند و در حال حاضر گروه زیادی از داروها در دست تحقیق قرار دارند که مطمئناً برخی از آنها در سالهای آینده از بوته آزمایش موفق بیرون خواهند آمد.( امیر رضا سلیمانی ۱۳۹۵)
درمانهای روانشناختی
پوتر و پری(۱۹۹۳) بر این عقیده اند که یکی از روشهای موثر در توانبخشی بیماران ام اس مشاوره گروهی می باشد، این روش دارای فوائد مثبتی از قبیل اشتراک تجربه شخصی ودرک جنبه های مثبت مشکل بیماران و کشف راه و کارهای سازگاری با بیماریشان میباشد. مشاوره گروهی به بیماران کمک می کند تا بر احساسات ، افکار و رفتارهای دردناک غلبه کرده و به سوی زندگی هدفمند گام بردارند.
درمان پذیرش و تعهد هدف از این درمان کمک به بیماران مبتلا به ام اس تا افکار آزاردهنده شان را فقط بهعنوان یک فکر تجربه کنند و بهجای پاسخ به آن، به انجام آنچه در زندگی برایشان مهم و در راستای ارزشهایشان است بپردازند.
در مشاوره خانواده نکاتی را باید به اعضا خانواده آموزش داد . اول اینکه محرم اسرار و مشکلات بیمار باشند واجازه دهند بیمار با آنها دردودل کند و مشکلاتش را بازگو نماید. کمترین فایده این کار سبک شدن و آرام شدن اوست .علاوه براین با مشکلات بیمار آشنا می شوند و سعی در رفع آن می نمایند. اگر چه درمانی برای ام اس وجود ندارد اما راه مناسبی که برای کمک به این بیماران وجود دارد این است که همیشه در دسترس آنها باشیم و آنها را تنها نگذاریم. اگر چه ممکن است معلولیت آنها جزئی باشد و بتوانند از عهده کارهای خود برآیند ، اما بروز حملات عصبی به آنها خبر نمی دهد و اگر این بیماران خود را در شرایط حمله تنها و ناتوان ببینند از نظر روحی آسیب می بینند و ممکن است خیلی زود بیماری آنها را از پا درآورد. در قدم اول و مهمترین مورد،حمایت خوب خانواده ودوستان و اعضای تیم درمانی از وی می باشد تا او خود را تنها احساس نکند.
گام بعدی آموزش روش صحیح انجام فعالیت در زندگی روزمره می باشد. مصرف داروهای تجویز شده بهطورمنظم، برنامه منظم فعالیتهای فیزیکی و ورزش، داشتن استراحت به میزان کافی که میتواند فرد را به وضعیت بهتری از سلامت رهنمون شود. همچنین کاهش سطوح استرس فرد بیمار می تواند در کاهش علائم او موثر باشد.
اجتناب از فعالیت زیاد در محیط های بیرون خصوصاً در هوای زیاد گرم می تواند باعث بدتر شدن علائم شوند. برای بیشتر افراد ام اس مواجهه با گرما اثر موقتی مضر روی علائم دارد بنابراین باید از محیط های گرم و مرطوب اجتناب کنند.
درمانهای فیزیکی برای کمک به مشکلات حرکتی و با استفاده از وسایل کمکی تجویز می شود. ورزشهای خاصی که به کاهش برداشت کلسیم از استخوان و قوی نمودن ماهیچه های ضعیف و حفظ و نگهداری قدرت عضلات و حرکت مفاصل کمک میکنند. راهکارهای جبرانی مثل گفتاردرمانی برای افرادی که مشکل تکلم پیدا میکنند مفید است. شدت علایم و وجود محدودیتهای شناختی بهنظر پیشبینی کننده مهمی برای وضعیت اشتغال افرادمبتلا به ام اس است. افرادی با علائم خفیف که در آنها ام اس به آرامی پیشرفت می کند و آنهایی که دورههای بلندمدت بهبودی را دارند قادرند برای سالهای زیادی اشتغال داشته باشند
پس از ارزیابی شناختی و درنظرگرفتن کارکردهای شناختی ، نیازهای هرفرد باید ارزیابی شود . از استرس شغلی و خستگی باید اجتناب شود. دوره های استراحت متناوب در طول روز موردنیازاست. تقسیم کار به مرحله کوچکتر و استراحت در فاصله بین آنها مهم است. ممکن است تطبیق ساعات کار با نیاز های فردی با کارهای نشستاری و یا استفاده از روشهای ذخیره انرژی برای افزایش توان کاری توصیه می شود. در مجموع عوامل محیطی ، انطباقی که اجازه می دهد فرد بیشتر کار نشسته داشته باشد برنامه های کامپیوتری و استفاده از فناوری می تواند در کمک به فرد برای حفظ اشتغال سودمند باشد.
درمان های تغذیه ای و مکملی
حذف تمام آلرژن غذایی مشکوک، مانند لبنیات، گندم (گلوتن) سویا، شکلات، ذرت، غذاهای کنسروی و افزودنیهای غذایی
مصرف میوه ها و سبزیجات دربرگیرنده آنتی اکسیدان (سیر، سبزیجاتی برگی و فلفل، بلوبری، گوجه فرنگی، گیلاس)
پرهیز از غذاهای فرآوری شده مثل نان های سفید، پاستا و شکر
مصرف کمتر گوشت قرمز و مصرف بیشتر گوشت سفید، ماهی آب رودخانه، توفو یا لوبیا برای پروتئین
حذف اسیدهای چرب ترانس، روغن های گیاهی غیر اشباع، که در غذاهای آماده، کراکرها، کیکها، سیبزمینی، حلقههای سرخ شده پیاز، دونات، غذاهای فرآوری شده میباشد
دوری از سیگار، قهوه، الکل و هر نوشیدنی که دربرگیرنده کافئین باشد
نوشیدن ۸ لیوان آب صافي شده در روز.
ورزش متناوب، دست کم ۳۰ دقیقه در روز و ۵ بار در هفته
کاهش پروتئین تا ۱۰ درصد جذب کالری روزانه.
حذف شیر و فراورده های وابسته به شیر و جایگزین منابع کلسیمی دیگر.
بهكارگیری میوه ها و سبزیهای طبیعی بدون سم تا حد ممکن و همچنین فرآورده های طبیعی که از گندم و سویا فراوری شده است.
بهکارگیری روغن زیتون و اسیدهای چرب امگا ۳ در رژیم غذایی
ویتامین های آنتی اکسیدانت A,C,D,E و ویتامین های گروه B و ترکیب های معدنی مثل منیزیوم، کلسیم، روی و سلنیوم.
کلسیم (۱۵۰۰ – ۲۰۰۰ میلی گرم روزانه) و مکمل ویتامین D برای حمایت از ضعف ماهیچهای و اسکلتی
کوآنزیم Q10 در موقع خواب، آنتی اکسیدان برای سامانه ایمنی و ماهیچه ای
مکمل های پروبیوتیک ، هر ده میلیارد کلونی تشکیل دهنده یک واحد در روز سلامت دستگاه گوارش و سامانه ایمنی
عصاره دانه گریپ فروت سه بار در روز برای پویایی ضد باکتریایی و ضد قارچی و ایمنی بدن
ملاتونین یک ساعت قبل از خواب برای خواب راحت و نگهبانی از سامانه ایمنی
عصاره ژنکیگو سه بار در روز برای نگهبانی آنتی اکسیدانتی و سامانه ایمنی
عصاره چای سبز برای اثرات آنتی اکسیدانتی و سامانه ایمنی
لزوم بازتوانی ذهنی در بیماران مبتلا به ام.اس درنتیجه اختلالات شناختی با توجه به تستهای نوروسایکولوژیک
بیماری اماس می تواند با علایم مختلفی از جمله علایم چشمی ، علایم حسی محیطی، اختلالات تعادلی و سرگیجه، اختلالات حرکتی، اختلالات گوارشی و ادراری – تناسلی، افسردگی، تشنج و اختلالات شناختی ظاهر شود. بیماران سیر متفاوتی را از نظر پیشرفت بیماری طی می کنند و از این نظر به چهار گروه عود کننده- بهبود یابنده، پیشرونده ثانویه، پیشرونده اولیه، عودکننده- پیشرونده تقسیم می شوند.
از میان مشکلاتی که این بیماران با آن روبروهستند،میتوان به مشکلات شناختی اشاره کرد؛ حدودا ۴۳ تا ۷۰ درصد از بیماران MS، بر اساس تستهای نوروسایکولوژیک، از اختلالات شناختی رنج میبرند. اختلالات موجود در MS به صورت یک کاهش هماهنگ در کل شناخت نیستند بلکه بیشتر حیطههای حافظه (memory)، توجه (attention)، عملکرد مدیریتی (executive function)، سرعت پردازش (processing speed) و تواناییهای درک فضایی( (visuo-spatialرا شامل می شوند و این درحالیاست که حیطههای زبان و هوش کلامی کمتر درگیر میشوند. ۶۰ درصد بیماران MS اختلال حافظه دارند و در این میان حافظه کاری بیشتر درگیر میشود.
توجه نیز مانند حافظه یک عملکرد پیچیده شناختی است و ابعاد مختلفی مانند هوشیاری (alertness)، تحریک پذیری (vigilance)، توجه متمرکز (focused attention) و توجه تقسیم شده (divided attention) دارد. تا ۲۵ درصد بیماران MS در توجه و بیشتر در بخش های پیچیده یعنی توجه متمرکز و تقسیم شده مشکل دارند.
عملکرد مدیریتی، جمعی از فعالیتهای پیچیده ذهنی را از انواع منطقی، برنامه ریزی، حل مساله، تفکر ترکیبی، روند اثبات فرضیات، شروع و خاتمه فعالیت و نظارت بر روندهای مختلف در بر می گیرد. اختلال این بخش در ۱۹ درصد بیماران دیده شده است.
اخیرا برای سنجش توانایی شناختی در بیماران MS مجموعه تستهای Minimal Assessment of Cognitive Function in MS (MACFIMS) مورد استقبال قرار گرفته است، این مجموعه شامل هفت تست است که پنج بخش از شناخت را بررسی می کنند.
این اختلالات که میتوانند در مراحل ابتدایی بیماری وجود داشته باشند و با پیشرفت بیماری شدت می یابند، تاثیر شگرفی بر شغل بیمار، فعالیتهای اجتماعی وی، توانایی انجام کارهای روزمره و حتی سودبخشی برنامههای توانبخشی جسمی خواهند داشت.
عوامل مختلفی میتوانند بر این روند موثر باشند، چنان که یک مطالعه نشان داده است بیماران با سیر عودکننده- بهبود یابنده از توانایی شناختی بهتری نسبت به بیماران پیشرونده اولیه برخوردار بوده اند در حالی که بیماران گروه عودکننده ثانویه پیش آگهی نامطلوبی نسبت به سایر گروه ها در این زمینه دارند.
افسردگی حدود دو سوم مبتلایان به بیماری اماس را دچار می کند. کلا حیطههای مربوط به عملکرد مدیریتی به افسردگی حساستر هستند. از سوی دیگر کاهش تواناییهای شناختی با تاثیر بر تواناییهای اجتماعی فرد میتواند وی را در معرض خطر افسردگی بیشتر قرار دهد. همچنین، مشاهده شده است که میزان اختلال تواناییهای شناختی این بیماران با میزان آسیب مشاهده شده در functional MRI تناسب دارد.
اما یکی از مهمترین موارد تاثیرگذار بر پیشبینی روند تغییرات شناختی، میزان غنای ذهنی فرد (intellectual enrichment) میباشد که با سطح تحصیلات و دانش زبانی تخمین زده می شود. به طوری که افراد با سطح بالاتری از تحصیلات و فعالیتهای پیچیده ذهنی کمتر دچار این مشکلات میشوند.
در حال حاضر یک درمان غیر دارویی مطلوب برای معضل کاهش شناخت در MS وجود ندارد و مقایسه برنامههای موجود به علت به کارگیری روشهای بسیار متنوع غیرممکن مینماید. اهداف مفروض این نوع درمان شامل پیشگیری از پیشرفت کاهش شناخت و ارتقای آن به حد قابل قبول است. به نظر میرسد برنامههای توانبخشی شناختی (cognitive rehabilitation) (CR) که بر اساس نظریه شناختی استوارند، از پتانسیل لازم برای سودرسانی به این بیماران برخوردار هستند. طبق تعریف، CR به برنامههایی با هدف بازتوانی افراد دچار اختلالات شناختی گفته میشود که شامل استراتژیهایی برای کمک به این افراد در جهت کنار آمدن با اختلالات شناختی موجود یا تقویت یک توانایی شناختی خاص هستند. تحقیقات اخیر این نظریه را تقویت میکنند که سازماندهی مجدد مغز ممکن است پایه و اساس فواید طولانی CR باشد. با این وجود، برنامههای CR مختلفی که تاکنون آزموده شدهاند نتایج قابل قبولی در پی نداشتهاند.
مطالعات ابتدایی که در سال ۱۹۹۱ انجام شده بود بر اهمیت ناتوانی فیزیکی به عنوان تنها عامل تاثیرگذار بر سیر اختلالات شناختی در بیماری اماس تاکید داشت اما امروزه عواملی مانند افسردگی، شدت و طول دوره بیماری نیز به عنوان عوامل موثر احتمالی تایید شدهاند به طوری که یک پیگیری ده ساله نشان داده است که افراد مبتلا به بیماری اماس عود کننده- بهبود یابنده تغییرات اندکی در وضعیت شناختی نشان می دهند و این در حالیست که بیماران مبتلا به نوع عودکننده ثانویه اختلالات بیشتری در زمینه شناخت را از خود بروز میدهند.
نوروسایکولوژی، تجربه دينی و معنوی
تجربههای دینی و معنوی، همچون مراقبه، نیایش، و مناسک، در نوشتههای زیستپزشکی، روانشناختی، انسانشناختی و دینی مورد توصیف قرار گرفتهاند. تاریخ برخی از این توضیحات خاص و متون دینی به چند هزار سال پیش بازمیگردد. بهتازگی رشد فزایندهای در تعداد پژوهشهایی رخ داده است که همبستههای نوروفیزیولوژیکی و فیزیولوژیکی چنین تجربههایی را میکاوند. از چشماندازی تکاملی، چهبسا که چنین تجربههایی با رشد ساختارهای گوناگون مغز نخستیهای اولیه، و سرانجام در هوموسِیپیِنس امکانپذیر شده باشند. گمان میرود که پیدایش سازوکارهای مغزی دینزا در هوموسِیپینس، از لحاظ تاریخی با رشد ناگهانی سنتهای دینی همزمان شده باشد، که پیوسته به راهیابی در جوامع انسانی از زمانهای پیشاتاریخ ادامه دادهاند. در پرتو این الگوی تکاملی، همبستههای نوروبیولوژیکی(عصب زیستشناختی) و نوروسایکولوژیکی (عصب روانشناختی) تجربههای دینی و معنوی کمکم شناسایی شدهاند. همچنین با توجه به دیگر پژوهشهای مرتبط در نوروبیولوژی، الگوی پیچیدهتری از رخدادهای نوروسایکولوژیکی در طی تجربههای دینی و معنوی را میتوان به دست آورد. به بیان دقیقتر، کارکرد مغز را میتوان با توجه به اتصالات داخلیاش با سایر قسمتهای بدن که متأثر از دستگاه عصبی خودمختار و همچنین دستگاه غدد درونریز عصبی هستند، مورد بررسی قرار داد. بررسی ارتباط بین فرآیندهای شناختی در مغز و دستگاه عصبی خودمختار، چهبسا به فهمی همهگیرتر از گونههای فراوان تجربههای معنوی بینجامد، که دامنه آنها در گسترهای از حیرت تا حالات عرفانی شدید کشیده میشود. پیشرفتهترین روشهای تصویربرداری مغزی که میتوانند شبکۀ انتقالدهندههای عصبی گوناگون را بررسی کنند، و نیز دیگر سنجههای فیزیولوژیکی، را میتوان در تحقیق بر کارکرد مغز در طی تجربههایی چون مراقبه، دعا و نیایش، و تجربههای آیینی به کار گرفت.
روشهای نوروسایکولوژیک
راه حلی از نظر فضای عمل ، از نظر فیزیکی چقدر میتوان به محل هدف مورد نظر در مغز نزدیک شد.
راه حلی از نظر بعد زمانی، وقتی اعصاب شروع به فعالیت می کنند، چقدر از نظر زمانی می توان به آنها نزدیک شد.
تهاجمی، میزان قبول اجسام خارجی توسط بدن
ارزیابی نوروسایکولوژیک
ارزیابی نوروسایکولوژیک مهمترین روش مورد استفاده عصب روانشناسان است. این روش در واقع مطالعه غیرمستقیم مغز است كه در آن به جای مطالعه مستقیم ساختار مغز، با استفاده از آزمونهای تخصصی روانشناختی، توانایی بیمار در ویژگیهای روانی سنجیده می شود و در صورت اشکال یا نقص آزمودنی در کارکردهای خاص، روشن می شود که بیمار در نواحی مغزی کنترل کننده آن دچار اختلال است.
هدف اولیه در ارزیابی نوروسایکولوژیک این است که با گردآوری اطلاعات در مورد احتمال آسیب دیدگی یک فرد و نوع آسیب احتمالی او قضاوت کنیم. هدفهای ثانوی عبارتند از: تشخیص افتراقی آسیب مغزی و تنظیم برنامه توانبخشی فرد.
بیج و هاردینگ پنج هدف برای ارزیابی نوروسایکولوژیک ذکر نموده اند که عبارتند از: مداخله طبی، مداخله روانشناختی، اداره کردن بیمار، پیش آگهی و پایش تغییرات.
کارکردها نیزعبارتند از: کارکردهای دریافتی(با توانایی دریافت،پردازش،طبقه بندی و یک پارچگی اطلاعات رسیده مربوط هستند. کارکردهای حافظه و یادگیری(از طریق آنها اطلاعات دریافتی، اندوخته ویادآوری می شود. در واقع توانایی نگهداری و یادآوری پایه همه کارکردهای عالی شناختی را تشکیل می دهد). کارکردهای تفکر (با سازماندهی اطلاعات و تجدید سازمان داده ها سروکار دارند). کارکردهای بیانی(اطلاعات و داده ها از طریق آنها بیان می شوند و یا عملی بر روی آنها صورت می گیرد.
محدودیتهای پژوهش
محدودیتهای این پژوهش فقدان زمان کافی برای انجام آزمایش درمانهای روانشناختی،عصبی بر بیماران ام اس می باشد. پیشنهاد می شود پژوهش مورد نظر روی گروههای بزرگتر مردان و زنان مبتلا به ام اس موردآزمایش قرار گیرد تا اعتبار این روشها با اطمینان بیشتری برآورد شود.
منابع
- Evans, J. (2013). Neuropsychology and MS. Institute of health & Wellbeing, university of Glasgow
- Finger, S. (1994). History of neuropsychology. In D. W. Zaidel (Ed.), Neuropsychology. San Diego: Academic Press.
- Golden, C. J. (1983). The neuropsychologist in neurological and psychiatric populations. In C. JGray o,Mc ponnell Gv, Forbes RB. Intravenous immunoglobulins for multiple sclerosis.
- Khezri moghadam N,ghorbani N, bahrami, Ehsan H, rostami R. (2012). Effectiveness of group therapy on psychological symptoms in multiple sclerosis patients. J clin psychol
- Nussbaum, P. D. (1997). Handbook of Neuropsychology and Aging. New York: Springer, Science+Business Media, LLC.
- Prosiegl ,M Michael, C. (1993). Neuropsychology and multiple sclerosis ; diagnostic an rehabilitative approaches. Journal of Neurological Science.115. 51_54.
- Rajabi, S. & yazdkhasti, F. (2013). Study of act effectiveness on prevalence and severity of Depression Symptoms.
- Rao, S. M. (1986). Neuropsychology of Multiple Sclerosis : A Critical review . Journal of Clinical and Experimental Neuropsychology
- Rao, SM. (1995). Neuropsychology of multiple sclerosis. Curr Opin Neurol. 8(3), pp:216-20.
- پارسا، ناصر.، و زهره سادات حسینی. (۱۳۹۱). تازههای علمی در مورد بیماری ام-اس. نشریه نشاء علم، سال ۲، شماره ۲، صص: ۲۰-۲۸٫
- سیاوشی، سعید.، و سیمین تاج شریفی. (۱۳۹۱). مولتیپل اسکلروزیس. مجله دانشکده پرستاری ارتش جمهوری اسلامی ایران، سال ۱۲، شماره ۱، صص: ۳۵-۴۳٫
- عطادخت، اکبر.، مجدی، نورالدین.، حاجلو، نادر.، و عباس ابوالقاسمی. (۱۳۹۶). مقایسه بد کارکردی های نوروسایکولوژیک در بیماران مرد مبتلا به اختلال اسکیزوفرنی، اختلال افسردگی اساسی و افراد بهنجار شهر اردبیل در سال ۱۳۹۵٫ مجله دانشگاه علوم پزشکی رفسنجان، دوره ۱۶، صص: ۳۱-۴۶٫